روستای خیارج به این روستا در زبان محلی خیاره، و در عهد قدیم خیارک گفته می شده.
| ||
پیشینه خیارج وجود دریای خزر در شمال استان و دشتهای منحصربهفرد قزوین را معبر لشکرکشیها و مهاجرتهای کردهاست. بر اساس حفاریهای انجام گرفته در تپههای تاریخی قره تپه، تپه زاغه و تپه قبرستان در روستای سگزآباد قدمت سکونت و شهر نشینی در این منطقه به شش هزار سال پیش از میلاد میرسد. به دلیل سابقه مدنیت در این منطقه، بازماندههای تمدن نیز قابل توجهاند که از جمله آنها میتوان به وجود قوم تات و رایج بودن زبان تاتی در اقصی نقاط این استان اشاره نمود. از آن جا که زبان تاتی پیوندی عمیق با زبان پهلوی، اوستایی، آذری(نه ترکی) و... دارد، به جرئت میتوان گفت قزوین و مردم آن از جمله قدیمیترین نسلهای مردمان ایرانی از نژاد آریایی دانست. از میان نژادهای موجود در قزوین از جمله کرد، لر، شاهسون، مراغی و تات، گروه اخیر از جمله اولین گروههای مهاجر آریایی در این منطقه هستند. در استان قزوین با وجود مشکلات عدیده در طول تاریخ هنوز هم چندین شهر و روستا به زبان تاتی تکلم میکنند که نشان پیوند عمیق آنان با این زبان میباشد. در این جا به معرفی یکی از این روستاها میپردازیم: شاردن، جهانگرد معروف، در سیاحت نامه خود (ص 49) در توصیف خیارج مینوسید: «کیاره قصبه بزرگی میباشد و در وسط دشت زیبا و مصفّایی واقع شدهاست. در آن کاروان سرایی وجود ندارد، ولی در این قصبه 15 تا 20 خانه و باغچه? بزرگ وجود دارد که صاحبانش در آنها را به روی عابرین و واردین باز گذاشتهاند و برای سکونت و استراحت مسافرین تخصیص دادهاند و بسیار نظیف و تمیزتر از کاروان سراها میباشد. وسایل استراحت مسافرین در این منازل کاملاً آماده و مهیا میباشد و خیلی خوب و عالی است، ولی توقف در آنها برای عابرین بسیار گران تمام میشود.» جغرافیای خیارج
ارتفاع متوسط روستا از سطح دریا 1280 متر است. از ارتفاعات روستا میتوان به ارتفاعات رامند در 15 کیلومتری روستا اشاره کرد. رودخانه فصلی خررود در 10 کیلومتری روستا قرار دارد. این رودخانه از کوههای آق داغ(در آوج) و قیدار سرچشمه میگیرد. آب و هوای روستا آب و هوایی بین آب و هوای صحرایی و مدیترانهای است و در کل معتدل به شمار میآید. جمعیت روستا به خاطر مهاجرتهای گاه گاه اهالی هر چند سال یکبار دست خوش تغییر میشود و اکثر جوانان روستا برای کار در کارخانجات و یا کارگری به شهرهایی مثل قزوین، کرج و تهران میروند. شغل اکثر مردم کشاورزی است و محصول عمده? آنان گندم، جو، صیفی جات، علوفه، انگور و... میباشد. انگور مهمترین محصول روستا است و باغستانهای وسیع روستا قدمتی چند ده ساله دارند. دامپروری نیز در روستا مرسوم است و مردم گاو، گوسفند، بز و ماکیان نگهداری میکنند. امروزه چند واحد مرغ داری کوچک در روستا به فعالیت میپردازند. از غذاهای محلی روستا میتوان به بلغورَ آش(آش بلغور)، دویینه آش (آش دوغ)، پُرشیکَه(آش اُماج)، انجیمک، مارجیمک اشاره کرد. زنان روستا نیز برای شبهای طولانی زمستان و شب نشینیها خوراکیهایی از قبیل، باسلق، شیرمال محلی، گندم بو داده و... آماده میکنند. روستا از طریق جادههای بویین زهرا - زنجان و تهران – همدان قابل دسترسی است که راههای مزبور از طریق دو راه آسفالته در محلههای لب استخر و سرمزاران(در زبان محلی سَمزارون) به روستا متّصل میشوند. [ پنج شنبه 93/3/29 ] [ 10:24 صبح ] [ هاشم مالکی ]
[ نظرات () ]
شعر تاتی غرباقین چُما دُهِ خِیارَه، سُو دُونه اَستَل دَرِه دَمِ دَوروازَش مِیای، جاگو لَو اَستَل دَرِه بعد مِرزا کِفچِیو، سَمزارونِ اَستَلِ آ هَمونا بُوجیل تر، غَرباقین اَستَلِ دارُ و درختِش وِینی، کُواش واجِم شُما را مَردُمِ نیکِش واجِم، دُوا کَرا چُوما را عبّاسِ مُلّاقاسم، راز و نیازِش واتَن رشیدِ حاجِی اَصغر، سفره ی وازِش واتَن حاجیِ کبلا یاوَر، دست و نوازش بِوین مصطفی مُرزا یوسِف، صَبر و قرارِش بِوین غُلامِ مَشدی جواد، گِریه و زارِش واجِم صادِق دائی زاروِن، نام خُوارِش واجِم محمودِ مشدی محمود، آ مَردِ سادَه اندیش نظَر بابایِ جواد، همسونَشون آندِی خِویش علیِّ مشدی جواد، نقلِ حدیثِش واتَن حاجی خَیسا مامامون، جَوونِ نازِش واتَن قدیمیَ کِفچِیُو، همَه بِمَردَین بالام آ که بمَندَی اَنُون، سلامتیش بی بالام اِینا مِیشی بایناتر، شهیدِ والا مقام مَنصورِ حاجی عَبّاس، خُدا وَرو با مَقام حسنِ مُلّا قاسِم، تعزیَه خُونِیش واجِم شیخ اِسمالِ مالکِ، پِورِ جَونِش واجِم علیِّ کبلا اِسمال، رَوضه ی نابِش واتَن قاسمِ مُلّا علی، قرآن جَوابِش واتَن مُرزا بابا چه واجِم، همَه آندی مِشناسا بایا شُما را واجِم، عبدُالحسین بِشناسا مَشدی عزیزِ مرحوم، صومُ و صلاتِش واتَن حاج محمودِ آسیابُون، فکرُ و حسابِش واتَن علیِّ مَشدِی شابُون، زحمتُ و کارِش بِوِین حاج صفرِ مَش مَیتِی، کلامِ نابِش بِوِین آپارَ عیدِ نَورِز، حاجی بابارِش بِمَرد آ که هَمی مِخوندِش، شِیر شِکارِش بِمَرد حبیبِ الّاوِردی، سلامِ مشتِش واتَن علیِّ مَشدی بابا، پِینه ی دستِش واتَن غرباقینِ مردُمُو، هر کی شُما فامیلین مردُم سر به زیرُ و؛ آ که واجاش قابلین جا بُوجلَه غرباقیونُ، هُوشکی هَنی نِمَندَی بایا هَمَه خُوار بُون، آقا تَنِیا بِمَندَی چُوما همَه کارِمون، قُولایُ و نا پَسَندِه ما ها همَش وَهُونَی، دَهُونِمُون مِبَندِه اصل این شعر از پسر عمویم، آقای حبیب مالک بود که با دستکاری و تنظیم اینجانب (هاشم مالکی) در تاریخ 29 بهمن 1392 آماده شد
[ سه شنبه 92/11/29 ] [ 4:57 عصر ] [ هاشم مالکی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |