روستای خیارج به این روستا در زبان محلی خیاره، و در عهد قدیم خیارک گفته می شده.
| ||
عشق یعنی....
عشق یعنی فرق و دستت مال دوست نور چشم و خون قلبت مال دوست عشق یعنی جان به کف پروانه وار چرخ گردون گشتن اندر راه دوست ادب عباس شاه شهیدان چو دید، جسم یل خود زمین بر کمرش دست خود، دست دگر بر زمین رفت امید از وی و، گفت شکستی کمر بی تو چه آید سرم، ای مهِ کامل قمر گریه ی شاهنشه و، اشک دو چشم تَرَش بر سر آن با وفا، فرق دو تای سرَش گفت بر او از چه تو، گریه کنی شاه من؟ گفت به فقدان تو،جان من و ماه من گفت چه باکی بمن، همچو تو شاهی مراست بعد فراغ از تو بس، گریه برایت سزاست زانکه نو تنها شوی، بی کس و بی دادگر می نشود صحبتت، بهر عدو کارگر در تهِ گودال عشق، جان به خدا می دهی سر به روی خاک و تو، تن به رضا می دهی جان به فدای تو و، عِرض و قوای تنم ماه بنی هاشم و، حیدر ثانی منم درس وفاداری از، مادرم آموختم با غم تنهائیت، جان و تنم سوختم حق غلامی خود، کردم ادا شاه من؟ من به بنی هاشم و، تو شده ای ماه من دست من و چشم من، خورد به آب روان هر دو به قربان تو، ای شهِ والا مکان جسم دو صد چاک من، نزد شهیدان مبر شرم حضورم مرا، در برِ طفلان مبر پاک کن از دیده خون، تا رخ نیکوی تو در دمِ آخر بود، جلوه ای از خوی تو رب من از جرم ها، شم گذر و عفو کن حق علمدار طف، ذنب مرا محو کن هاشم مالکی 27 مهر 1390
http://www.askdin.com/gallery/images/335/1_P_927.jpg [ پنج شنبه 90/7/28 ] [ 12:55 عصر ] [ هاشم مالکی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |